خاکــــــــستری

تقدیم به:

سلام و عرض ادب خدمت تمام حضاری که قصد دارند به این مطلب گوشه چشمی داشته باشند با این قصد که زندگی را کاملتر و هدفمند تر ببینند و حس کنند. این مطلب را تقدیم می کنم به فرزندان زمانه اکنون به امید اینکه روزی را شاهد باشیم که جهان در دست فاسران بی ادعا قرار گیرد.
همچنین این مطلب را تقدیم می کنم به تمامی حاکمان علم های بی کران هستی که مرا در جمع آوری این موضوع نوین یاری رساندند. در ادامه باید از برخی صاحب نظران گذشته در علم روانشناسی و فلسفه که شمع راه مرا روشن نگه داشتند قدر دانی ویژه نمایم.

فصل یکم
فهرست مطالب

پیشگفتار:

خاکستری، رنگی در عالم تغییر، تغییری که بین سیاهی شب و سفیدی روز شکل می گیرد. حائلی بین صفر و یک و یا به گونه ای فضای به دور از هر چیز ممکن و یا شاید هم ناممکن. امکان دارد این سوال در ذهن بسیاری از شما شکل گرفته باشد که چرا علم خاکستری. چون قرار است در این مطلب به دور از هیچ دیدگاه و نظری به یک بحث کاملا علمی با توجه به دانسته های خودم و نظریه های افراد صاحب نظر به این موضوع بپردازم و از این رو قصد ندارم جبهه ای برای نظرات و افکار خودم مشخص کنم. پس با توجه به این مسئله اینگونه می توان برداشت کرد که این مطلب یک نظریه نوباوه و خود ساخته در بین علم های موجود در جهان هستی است.
همانطور که پیش از این گفته شد این مطلب با توجه به تجربیات خودم از تفسیر علم هایی که تا کنون آموخته ام جمع آوری و تالیف شده و هیچ قطعیتی درباره کامل بودن این مطلب وجود ندارد از این جهت نمیتوان هیچ اکتفا و اتکایی به این مطلب داشت. تمام قصد من از نوشتن و به اشتراک گذاشتن نظریه ام این است که شما را با راهی که در آن قدم گذاشتم آشنا سازم به این امید که نوری پایان ناپذیر در ناخودآگاه شما شعله ور شود.

مقدمه:

در ابتدا باید گفت اولین هدف این نظریه گنگ یافتن وجود آدم به طور کامل در حاضران ناطق و کنترل آن می باشد. با این تفاسیر مقدمه را اینگونه شروع می کنم، سفری در دنیای هستی، با انضمام به وجود انسان و پرسش‌های بی‌پایانش.
آدم، موجودی شگفت‌انگیز و پیچیده، از دیرباز در جستجوی درک عمیق‌تر از خود و جایگاهش در هستی جولان داده است. این کنجکاوی ذاتی، منجر به خلق علوم مختلف، از جمله فلسفه، علوم طبیعی، علوم اجتماعی و علوم انسانی شده است. علم خاکستری، دریچه‌ای به سوی واقعیت های جهان هستی، با اتکا به روش‌های تجربی و عقلانی، به دنبال کشف قوانین حاکم بر جهان هستی و تبیین پدیده‌های مختلف آن می باشد.
انسان، حاضری منحصر به فرد در میان تمامی موجودات زنده است که هوش، خلاقیت، زبان، خودآگاهی و توانایی عشق و محبت، تنها برخی از ویژگی‌های بارز این پدیده افسار گسیخته معقول است که او را از سایر موجودات متمایز می‌کنند. اما این ویژگی‌ها از کجا سرچشمه می‌گیرند؟ منشأ انسان چیست؟ جایگاه او در هستی کجاست؟ این‌ها پرسش‌هایی هستند که از دیرباز ذهن فیلسوفان، دانشمندان و متفکران را به خود مشغول کرده که جواب تک به تک آن ها در درون وجود انسان نهادینه شده است.
انسان، موجودی متغیر و چندبعدی است که در تار و پود زمان و مکان و در تقاطع کمیت و کیفیت، مالکیت و اثرگذاری به همراه اثر پذیری، نسبیت و فعلیت، غوطه‌ور است. هر لایه از وجودیت انسان، جنبه‌ای خاص از هویت و تجربه‌ی او را در این گذرگاه بی‌کران آشکار می‌کند. در ادامه این مطلب، سفری به ژرفای هستی انسان خواهیم داشت و 9 لایه وجودیت او را از دریچه‌ای نو با استفاده از علم خاکستری بررسی خواهیم کرد.

زاویه های وجودی انسان:

ما در گذر زمان متولد می‌شویم، رشد می‌کنیم، پیر می‌شویم و در نهایت می‌میریم. هر لحظه از زندگی ما، منحصر به فرد و یگانه است و هرگز تکرار نخواهد شد. استفاده درست از زمان هدف اصلی فصل اول این مطلب می باشد.

ریشه و تاریخ هر انسانی مطلق به یک مکان می باشد که در وجودیت آن تاثیر مستقیم خواهد داشت. مکان، هویت و تجربه‌ی ما را شکل می‌دهد از این رو اهمیت آن کاملا آشکار است.

ما دارای جسمی با ابعاد و اندازه‌ی مشخصی هستیم. ما می‌توانیم وزن، حجم و تعداد را درک و اندازه‌گیری کنیم با این تفاسیر یکی از ابعاد وجودی انسان بحث کمیت ان می باشد.

انسان دارای احساسات، افکار، ارزش‌ها و باورهایی است که آن را از سایر موجودات متمایز می‌کند. ما می‌توانیم زیبایی، زشتی، عدالت، ظلم، عشق و نفرت و … را درک کنیم با توجه به این موارد انسان می توانند به جز جز این موضوعات مسیری مجزا مشخص کند.

ما می‌توانیم دارایی، ایده‌ها و خلاقیت‌های خود را مالک باشیم. حس مالکیت، به ما انگیزه می‌دهد تا برای کسب و حفظ داشته‌هایمان تلاش کنیم. بنابراین پنجمین لایه وجودیت انسان که نقش مهمی در زندگی هر کس دارد موضوع مالکیت می باشد.

ما با افکار، اعمال و کلمات خود بر دیگران و بر جهان پیرامون خود اثر می‌گذاریم به طوری که اکثر اتفاقات اطرافمان چه در ابعاد کوچک و چه در ابعاد بزرگ از تاثیرات برخی از انسان ها بر روی دیگر انسان ها و موجودات قابل مشاهده است.

موضوع بعدی که دقیقا در جهت مقابل لایه قبلی می باشد بحث اثر پذیری است. ما از محیط اطراف خود، از دیگران و از فرهنگ و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم اثر می‌پذیریم و این تاثیرات می تواند به لایه های وجودی انسان بزرگترین کمک و در صورت عدم کنترل بدترین ضرر را برساند.

هیچ چیز در جهان هستی مطلق نیست و همه چیز از دیدگاه‌های مختلف قابل تفسیر است. انسان هم از این قانون مستثنی نمی باشد و با اتکا به این دیدگاه اصولی ما هم موجودی نسبی و قابل تغییر می باشیم.

این لایه یکی از مهم ترین لایه های انسان شناخته شده است زیرا ما موجوداتی فعال و پویا هستیم و دائماً در حال تغییر و تحول ایم و برای درک این لایه مهم باید گفت، در صورتی که این لایه و قابلیت از روی انسان برداشته شود دیگر نمیتوان انسان را موجودی ناطق و متفاوت از دیگر موجودات هستی دانست زیرا تفاوت اصلی انسان با مابقی پدیده ها در میزان فعلیت ما می باشد.

نمای کلی زاویه های وجودی:

مسئله مهم این است که تمامی این 9 لایه وجودیت انسان، درهم تنیده و جدایی‌ناپذیر هستند. درک این لایه‌ها، به ما کمک می‌کند تا خودمان را بهتر بشناسیم، جایگاهمان در هستی را درک کنیم و از گذر زمان و مکان به بهترین نحو استفاده کنیم. سفر به ژرفای هستی انسان، سفری پرمغز و چالش‌برانگیز خواهد بود که علم خاکستری در صدد این برخواسته است که مسیر را تا حدودی برای شما روشن و آسان سازد.


بررسی و درک این مطلب راه موفقیت را به شما نشان نمی دهد بلکه شیوه راه رفتن و بودن در راه را به شما بازگو می کند. در لفافه بگویم که اگر این شیوه را مقصد خود یا مسیر خود بدانید در این راه نسبی هیچ وقت به غایت نمی رسید و در این راه خواهید مرد. در فصل اول علم خاکستری قرار است به موضوع زمانیت یا اولین لایه وجودیت انسان بپردازیم. انسان، موجودی زمان‌مند است، گویی نغمه‌ای گذرا در سمفونی بی‌کران هستی.
از لحظه تولد تا دم مرگ، در تار و پود زمان گرفتاریم، هر ثانیه همچون نتی در این سمفونی نواخته می‌شود و هرگز تکرار نخواهد شد. اگر لازم باشد کمی علمی تر به این لایه نگاه داشت باید گفت در علم فیزیک، زمان به عنوان مقدار کمیتی است که طول، عرض و ارتفاع را به یکدیگر مرتبط می‌کند.


زمان را می‌توان به عنوان فاصله بین دو رویداد یا مدت زمان لازم برای انجام یک فرآیند تعریف کرد. از مقدار اهمیت این لایه باید اینگونه نوشت که زمان بنیان وجودی ما را شکل می دهد زیرا زمان فرصتی برای رشد و تکامل و همچنین خلق و آفرینش می باشد. حال اگر دقت کرده باشید در ابتدای پیش گفتار به جای فرد کامل از فرد فاسر استفاده کردیم در این قسمت قرار است به این سوالی که در ذهن شما شکل گرفته پاسخ دهیم.


فرد فاسر کیست؟ چیست؟ کجاست؟ این ها سوالاتی هستند که بر روی شخصیت فاسر می نشیند. شاید سوال دوباره ای داشته باشید که چرا این همه سوال نامربوط بازهم باید بگویم که منظور کلی از فرد فاسر فردیست که تمام لایه های وجودیت در آن موج می زند و به راحتی برای آن فرد وجودش قابل کنترل می باشد. به طور کلی اکثر آدم هایی که در اطرفمان می بینیم افرادی تک بعدی یا در نهایت دو یا سه بعدی هستند یعنی در بهترین حالت با سه بعد از وجود خود در گذر زمان آشنایی پیدا می کند ولی فرد فاسر هر 9 لایه را حس کرده و از آن ها بهره می برد.


با توجه به این مطلب، پس می توان گفت که فرد فاسر کیست؟ چیست؟ کجاست؟ زیرا وجود شخصیت فاسر جوابگوی تمامی این سوالات می باشد. در انتهای بخش مقدمه باید مطلب مهمی را ذکر کرد تا دیدگاه برخی از دوستان به مطلب در مسیر درستی قرار گیرد.


هدف و تاثیری که این مطلب باید در ذهن شما بگذارد این است که غنچه ی وجود شما را بشکفد و چراغی را در ذهن شما روشن ساز تا با استفاده از این تلنگر مسیری را با آگاهی بیشتر برای خود اتخاذ نمائید. به زبان خودمونی این مطلب قرار نیست برای شما نون و آب بیاره و یا ماشینی برای شما خریداری کنه فقط قرار است شما را با خودتان روبه رو سازد تا بهتر از وجود خود استفاده نمایئد. اگر این سخنان به گوش، مبهم می آید، مکوشید تا آن ها را روشن کنید. سرآغاز همه ی چیز ها، مبهم و ابر مانند است، اما نه سرانجام آن ها.

تعریف وجود انسان:

من وقتی از زبان استاد گلکار متوجه مقولات عشر شدم تعریفی نسبی و کاربردی از وجود را در ذهن خودم پرورش دادم که همان 9 مورد ذکر شده در مقدمه می باشد. نظر خلاصه شده من راجب وجود اینگونه است که زمانیت، مکانیت، مالکیت، کمیت و کیفیت، اثرگذاری و اثر پذیری، نسبیت و فعلیت همگی دست در دست هم دادند تا وجود انسان شکل گیرد، به گونه ای که اگر یکی از این 9 مورد را حذف کنید مفهوم وجود به طور قطعی ناقص می شود.
وجود انسان در یک بعد یا یک چیز خلاصه نمی شود زیرا انسان موجودی تک بعدی نیست، این 9 لایه وجودیت با استناد به تحقیقات بسیار و اتکا به گفته های صاحب نظران گذشته گرد هم جمع آوری شده است. در این مطلب علمی قرار است شما را با این لایه های وجودی بیشتر آشنا کنم تا با تفسیر شخصی خودتان به صحت و درستی این نظریه پی ببرید.
وجود، در ظاهر کلمه ای است با چهار حروف اما در مفهوم اصطلاحی است با هزاران معنا. به طور کلی در گذشته صاحب نظران علم منطق در صدد این بر آمدند که برای تعریف کلمه وجود شرایطی را مطرح کنند تا برای مخاطبان سخنان آن ها ساده تر و روان تر به گوش برسد.
آنان قاعده را تنظیم کردند با منظور به این که ( مُعَرِف باید اجلی از مُعَرَّف باشد) معنای این جمله این است که یعنی آن چیزی که باید برای تعریف یک چیز به کار بیاید بایستی مشخص تر از خود آن چیز باشد تا اینکه بتواند باعث شناخت بهتر و بیشتر آن چیز برای دیگران بشود و گرنه هیچ فایده ای برای افراد نخواهد داشت.
با توجه به این مسئله به این علت که فلاسفه نتوانستند هیچ تعریف بخصوصی برای وجود انسان پیدا کنند وجود را برای اولین بار در علم فلسفه و منطق، عبارتی بی نیاز از تعریف شمردند. به مرور زمان فلاسفه معتقد شدند که وجود انسان به هیچ وجه قابل تعریف حقیقی نمی باشد به این دلیل که وجود به تنهایی یکی از واضح ترین و بدیهی ترین مفاهیم موجود در دنیای معنا به شمار می رود.
البته با عینکی دیگر هم میتوان به کلمه وجود نگاه کرد به گونه ای که وجود را ( چیز ) دانست، اما اصول این را به ما می رساند که در حقیقت وجود به تنهایی هستی بخش چیز هاست.
به طور کلی اولین تلاش برای شناخت و درک مفهوم وجود فردی پیش قدم به نام پارمنیدس دست به کار شد. پارمیندس یکی از فیلسوف های قبل از سقراط می باشد که به قولی آن را بنیان گذار فلسفه وجودگرایی میدانند. همچنین او وجود را به «آنچه که هست» تعریف می کند.
بعد از انکار و رد شدن سفسطه و اثبات مشترک معنوی بودن وجود، موضوع اصالت وجود به طور قطعی مطرح می‌شود. مطابق اصالت وجود، وجود اشیاء است که واقعیت دارد و اثر پذیر و اثر گذار است نه ماهیت آن‌ها. انسان در تلاطم هستی، همواره در تقابل دوگانگی ذهن و عین، در جستجوی حقیقت و معنا سرگردان بوده است.
از سویی، وجود خارجی، دنیایی از اشیاء و موجودات را در برابر او قرار می‌دهد که درک و تعامل با آنها، تار و پود زندگی او را می‌بافد. انسان از این جهان مادی تاثیر می‌پذیرد و در آن تاثیر می‌گذارد، گویی در رقصی همیشگی با اشیاء و موجودات پیرامون خود غوطه‌ور است.
اما در سوی دیگر، وجود ذهنی، قلمرو افکار، ایده‌ها و تصورات انسان است.
در این قلمرو، انسان به درک و تفسیر دنیای بیرونی می‌پردازد، صورت‌هایی از اشیاء را در ذهن خود می‌سازد و در دریای بی‌کران اندیشه‌ها و مفاهیم غرق می‌شود. جستجوی حقیقت و معنا، ندای فطری انسان است.
انسان نمی‌تواند از این جستجو دست بکشد، گویی نیرویی ناشناخته او را به سوی یافتن پاسخی برای پرسش‌های بنیادین هستی سوق می‌دهد. زندگی بدون معنا، پوچ و بی‌هدف خواهد بود، و انسان در تاریکی سرگشتگی و ناامیدی غرق خواهد شد.
هدفمندی در زندگی، پلی میان دوگانگی ذهن و عین است. زمانی که انسان هدفی را در زندگی خود می‌یابد، گویی به هستی خود معنا می‌بخشد. هدف، مسیر زندگی را روشن می‌کند و به انسان انگیزه و جهت می‌دهد تا در دریای تلاطم هستی، راه خود را پیدا کند.
نفی غایتمندی و هدف در زندگی، شکافی عمیق میان معنا و زندگی ایجاد می‌کند. انسان بدون هدف، همچون پرنده‌ای بدون بال است که در قفس پوچی گرفتار شده است.
او از حقیقت هستی و وجود که منشأ معناست، بیگانه می‌شود و در تاریکی و ناامیدی سرگردان می‌شود. جستجوی معنا در زندگی، سفری بی‌انتهاست.
هر قدمی که در این مسیر برمی‌داریم، دریچه‌ای جدید به سوی درک عمیق‌تر از هستی و وجود خودمان و دنیای پیرامونمان می‌گشاید. این سفر، سفری پرفراز و نشیب، اما ضروری و ارزشمند است. سفری که ما را به درک عمیق‌تر از خودمان، معنا و هدف زندگی در این هستی پررمز و راز رهنمون می‌شود.
حال در ادامه این مطلب قرار است شما را با فلسفه وجود گرایی آشنا کنم تا وجود انسان و اهمیت ان را بیش از پیش بهتر درک نمائید.

فلسفه ی وجود گرایی:

فلسفه‌ی وجودگرایی، یکی از شاخه های اصلی علم فلسفه می باشد که در ادامه به طور جداگانه و تخصصی به بحث حساس وجود می پردازد. این دسته از فلسفه همانطور که شاید بدانید بسیاری موافق و تعداد قابل چشم گیری هم مخالف داشته است. از سال 1800 میلادی به بعد بود که فیلسوفان متعددی در ابتدای کار به این نتیجه رسیدند که باید فلسفه در بخش وجود هم نفوذ کند، از آن جا بود که در سال 1813 فیلسوفی به نام سورن کی با همراهی دیگر فلاسفه این دیدگاه یا دسته از فلسفه را ابداع کرد و برای اثبات آن در نگاه دیگر عالمان تلاش بسیاری نمود.
در ادامه با گذشت زمان و پیشرفت فلسفه وجودگرایی وقتی که اکثر صاحب نظران فلاسفه به نظریه های درست وجود گرایی دقت کردند متوجه شدند که می توان به این مسیر مجزای فلسفه اکتفا کرد و به طور رسمی از سال 1850 میلادی به بعد را می توان بازه شکوفایی این دسته از علم فلسفه را دانست.
در کل فلسفه وجود گرایی، دریچه‌ای نو به سوی این جستجو می‌گشاید وجود چیست و چرا وجود انسان از وجود دیگر موجودات تفاوت قابل ملاحظه ای دارد؟ با توجه به همین موضوعات این فلسفه انسان را در مرکز هستی قرار می‌دهد، زیرا که انسان موجودی آزاد و مسئول است که خود خالق معنای زندگی خویش است.
بنیان‌های اصلی فلسفه‌ی وجودگرایی:
فلسفه وجود گرایی از بنیان های اساسی و مهم تشکیل شده است که می توان با استناد به آن ها به ارزش فلسفه وجود گرایی پی برد. این بنیان ها شامل: آزادی، مسئولیت، معنا و اضطراب می باشد که در ادامه به معرفی بیشتر آن ها می پردازیم.
⦁ آزادی: انسان موجودی آزاد است که در انتخاب‌های خود آزادانه تصمیم می گیرد و عمل می کند. این آزادی، هم فرصتی بی‌نظیر و هم باری سنگین بر دوش انسان گذاشته است.
وجودگرایان معتقدند که انسان در انتخاب‌های خود کاملاً آزاد است و هیچ قدرتی، اعم از خدا یا سرنوشت، نمی‌تواند انتخاب‌های او را تعیین کند.
⦁ مسئولیت: انسان در قبال انتخاب‌های خود و زندگی خود مسئول است. این مسئولیت، ریشه در آزادی انسان دارد و او را ملزم می‌کند تا با عواقب انتخاب‌های خود روبرو شود.
همچنین وجودگرایان معتقدند که انسان نمی‌تواند از مسئولیت انتخاب‌های خود شانه خالی کند و باید پاسخگوی اعمال خود باشد.
⦁ معنا: معنای زندگی، توسط خود انسان خلق می‌شود. هیچ معنای از پیش تعیین‌شده‌ای برای زندگی انسان وجود ندارد و انسان باید با انتخاب‌های خود، معنا و هدف زندگی خود را تعیین کند.
اساتید فلسفه وجودگرایی معتقدند که زندگی انسان، به طور ذاتی بی‌معناست و این انسان است که با انتخاب‌های خود، به زندگی خود معنا می‌بخشد و مسیری هدفمند برای خود شکل می دهد.
⦁ اضطراب: آزادی و مسئولیت که بنیان های مهم فلسفه وجودگرایی می باشد، در ادامه میتواند برای انسان اضطراب را به ارمغان بیاورد. انسان در برابر انتخاب‌های خود، احساس اضطراب و تردید می‌کند و باید با این اضطراب روبرو شود و بر آن غلبه کند تا بتواند درست تصمیم بگیرد.
وجودگرایان در ادامه معتقدند که اضطراب، بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی انسان است و انسان باید با آن کنار بیاید.
با توجه به بنیان های اساسی فلسفه وجود گرایی می توان این را برداشت کرد که هر کدام از آن موارد به هم دیگر به نوبه ای وصل می باشند و در انتهای کار همه بنیان ها در یک قالب قرار می گیرد که آن هم وجود انسان می باشد. از این رو حرف اصلی و هدف آن این است که بگوید همه چیز انسان و جهان حول محور وجود انسان می چرخد و این انسان است که باید به این دنیا جهت، هدف و ارزش بدهد.

بنیان‌گذاران فلسفه وجودگرایی:

⦁ سورن کی‌یرکگارد (1813-1855) :همانطور که در ابتدای توضیحات فلسفه وجود گرایی گفته شدکی‌یرکگارد را به عنوان پدر فلسفه وجودگرایی می‌دانند. او بر نقش اضطراب، ایمان و انتخاب فردی در زندگی انسان تأکید می‌کند و قدم های مهمی برای رشد و تکمیل این دیدگاه برداشته است.
آثار مهم سورن کی‌یرکگارد: شامل کتاب ترس و لرز و کتاب جذاب یا-یا می باشد.
⦁ ژان پل سارتر (1905-1980) :سارتر، فیلسوف و نویسنده فرانسوی است که، آزادی و مسئولیت را در کانون فلسفه‌ی وجودگرایی خود قرار می‌دهد و انسان را موجودی “محکوم به آزادی” می‌داند.
آثار مهم ژان پل را می توان “غثیان و عظمت”، “هستی و پوچی”و “نقد عقل دیالکتیکی” دانست.
⦁ آلبر کامو(1913-1960):کامو، فیلسوف نسل سوم وجود گرایی نام گذاری شده است که علاوه بر مطالعات و نظریات فلسفه وجود گرایی نویسنده ماهری هم بوده است. آلبر در کشور فرانسوی پا به عرصه دنیا گذاشته و بر پوچی و بی‌معنایی زندگی انسان تأکید بسیار می‌کند و معتقد است که انسان باید با شجاعت در برابر پوچی بایستد و به زندگی معنا ببخشد. از این رو می توان گفت که بنیان معنای فلسفه وجود گرایی از آلبر کامو به ارث برده است.
آثار مهم آلبر شامل: کتاب معروف بیگانه، افسانه سیزیف و طاعون دانست.
⦁ سیمون دو بووار (1908-1986) :دو بووار، فیلسوف آخریست که به عنوان و نویسنده و بنیان گذار فلسفه وجود گرایی شناخته می شود. سیمون به نقش جنسیت و زن در فلسفه‌ی وجودگرایی می‌پردازد و بر ضرورت آزادی و استقلال زن تأکید می‌کند. بعد از نظریه ها و مطالبی که سیمون به فلسفه وجودگرایی هدیه کرد، افراد مهم در علوم دیگر که مخالف استقلال و آزادی در زنان بودند با این فیلسوف فرانسوی بر سر جنگ برخواستند. از این جا بود که اکثر دیدگاه های مختلف با فلسفه وجود گرایی به مشکل برخوردند.
آثار مهم سیمون دو بووار را میتوان کتاب جنس دوم، کتاب همه چیز انسان می‌شود و کتاب مدعای دوم جنس به رسمیت شناخت.

اهمیت فلسفه وجودگرایی در زندگی:

با توجه به شناخت نسبی که از فلسفه وجود گرایی پیدا کردید حال می توان به اهمیت این دیدگاه در زندگی انسان پرداخت.
⦁ آزادی و مسئولیت: فلسفه‌ی وجودگرایی به مخاطبانش یاد می‌دهد که انسان می تواند با اختیار خود کاملا آزادانه زندگی کند، تصمیم بگیرد و رفتار کند اما این آزادی در زندگی او نباید موجب این شود که هر طور دست دارد بدون در نظر گرفتن نتیجه و عواقب کارش پیش برود، به همین دلیل برای عدم بروز مشکلات مختلف، این دیدگاه انسان را مسئول عواقب کار خود هم قرار داده است تا افراد سنجیده تر و با تفکر بیشتر زندگی خود را مدیریت کرده و رفتار کنند.
⦁ معنا و هدف زندگی: همانطور که گفتته شد فلسفه‌ی وجودگرایی به ما یاد می‌دهد که معنای زندگی، توسط خود انسان خلق می‌شود. این گفته به این معناست که انسان به تنهایی باید زندگی خود را با توجه به تصمیماتش هدفمند کند و با اختیار کامل به مسیر و هدف خود معنا ببخشد.
⦁ مواجهه با اضطراب و پوچی: هنگامی که انسان آزادی کامل داشته باشد و از سویی دیگر مسئولیت آزاد بودن خود را داشته باشد، باعث می شود که ترس یا اضطرابی در وجود آن شکل گیرد. این اضطراب و ترس اصلا تاثیر بدی در زندگی انسان ندارد بلکه به انسان تلنگری می زند که تماما آگاهانه رفتار کند و به عواقب کار هایش قبل از شروع آن فکر کند. تا زمانی که انسان نتواند بر ترس و اضطراب خود مقابله کند و همچنین صحیح رفتار کند دچار پوچی می شود که در فلسفه وجود گرایانه از آن یاد شده است. در ادامه انسان های ضعیف و بی هدف در کل دچار این یاس و پوچی موقت می شود. فلسفه‌ی وجودگرایی همچنین به ما یاد می‌دهد که زندگی انسان، به طور ذاتی بی‌معناست. این ما هستیم که با انتخاب‌های شخصی، به زندگی مان معنا می بخشیم.
⦁ رشد و خودآگاهی: فلسفه‌ی وجودگرایی به ما کمک می‌کند تا به خود و زندگی خود عمیق‌تر نگاه کنیم و به درک عمیق‌تری از خودمان دست پیدا کنیم. این فلسفه به ما کمک می‌کند تا با اضطراب، پوچی و چالش‌های زندگی روبرو شویم و به انسان‌هایی قوی‌تر و مستقل‌تر تبدیل شویم.

مهم ترین موضوعات وجودگرایان:

برخی موضوعات وجود دارد که فلسفه وجود گرایی بر آن ها بسیار تاکید و استمرار دارند تا به مخاطبان هدف خود اهمیت آن ها را نشان دهد. تعدادی از این موضوعات را در این قسمت بررسی خواهیم کرد.

اصالت وجود:

یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه وجودگرایی، اصل “اصالت وجود” است. این اصل بیان می‌کند که وجود بر ذات مقدم است. به عبارت دیگر، انسان ابتدا وجود دارد و سپس ماهیت خود را از طریق انتخاب‌ها و اعمال خود تعریف می‌کند.
این در تضاد با دیدگاه‌های سنتی است که معتقدند انسان با یک ماهیت ذاتی و از پیش تعیین‌شده، متولد می‌شود. در فلسفه وجودگرایی، انسان موجودی آزاد و سیال است که دائماً در حال شدن و تغییر می باشد.

نقش انتخاب در زندگی:

موضوع بسیار مهم در فلسفه‌ی وجودگرایی، انتخاب است که نقشی اساسی در زندگی انسان ایفا می‌کند. انسان با هر انتخابی که انجام می‌دهد، بخشی از هویت خود را شکل می‌دهد.
انتخاب‌های انسان، نه تنها آینده او را تعیین می‌کنند، بلکه گذشته او را نیز، بازتعریف می‌کند. این امر به این معنی است که انسان مسئول کامل زندگی خود است و نمی‌تواند دیگران یا شرایط را مقصر انتخاب‌های خود بداند.

مواجهه با مرگ:

مرگ، یکی از موضوعات اصلی در فلسفه‌ی وجودگرایی است.
وجودگرایان معتقدند که مرگ، حقیقتی اجتناب‌ناپذیر در زندگی انسان است و آگاهی از مرگ، نقش مهمی در شکل‌گیری زندگی انسان ایفا می‌کند. مرگ به انسان یادآوری می‌کند که زمان او در این دنیا محدود است و باید از هر لحظه به بهترین نحو استفاده کند.

تاثیر فلسفه وجودگرایی:

فلسفه‌ی وجودگرایی، تاثیر عمیقی بر ادبیات، هنر، روانشناسی و سایر زمینه‌های فکری داشته است. نویسندگان، هنرمندان و متفکران بسیاری از ایده‌های وجودگرایی در آثار خود استفاده کرده‌اند.
فلسفه وجودگرایی به انسان کمک می‌کند تا به درک عمیق‌تری از خود و جایگاه خود در جهان دست پیدا کند و زندگی معنادارتر و اصیل‌تری داشته باشد.
تاثیرات وجودگرایی:
⦁ ادبیات: وجودگرایی، تأثیر عمیقی بر ادبیات قرن بیستم گذاشته است. نویسندگانی مانند ژان پل سارتر، آلبر کامو و فرانتس کافکا، از مفاهیم و ایده‌های وجودگرایی در آثار خود استفاده کرده‌اند.
⦁ هنر: وجودگرایی، در هنر هم نیز بازتاب یافته است. نقاشی‌های اکسپرسیونیستی جکسون پولاک، مجسمه‌های آلبرتو جاکومتی و فیلم‌های اینگمار برگمان، نمونه‌هایی از هنر های تحت تأثیر وجودگرایی هستند.
⦁ روانشناسی: وجودگرایی، نظریات جدیدی در مورد روانشناسی انسان ارائه کرده است. روانشناسانی مانند کارل راجرز و اریک فروم، از ایده‌های وجودگرایی در نظریات خود استفاده کرده‌اند و می توان نفوذ این دیدگاه را به طور ملموس در علم روانشناسی را هم دید.
وجودگرایی، فلسفه‌ای چالش‌برانگیز و جذاب است که به انسان در جستجوی معنای زندگی و جایگاه خود در جهان یاری می‌رساند. این فلسفه، انسان را به عنوان موجودی آزاد و مسئول معرفی می‌کند و او را در مسیر خلق معنای زندگی خویش یاری می‌کند.

پرگار وجودی:

پرگار وجودی، اسمی نا آشنا، بله درست متوجه شدید تا کنون در هیچ جا از پرگار وجودی به عنوان مطلبی علمی سخن گفته نشده است اما در اینجا علم خاستری با توجه به نگاه خاصی که به وجود انسان دارد قصد دارد ابعاد مختلف وجودی انسان را به گونه ای پرگار شکل برای شما به نمایش بگذارد به امید اینکه این مطالب گنگ برای شما راحت تر هضم و در ذهنتان ماندگار شود.

در ابتدای صحبت باید گفت که انسان از نظر وجود دارای دو بخش مختلف می باشد که اولی بخش ابرازات و دومی بخش ادراکات ما قرار دارد. این دو بخش حول محور هفت مولفه حضور انسان می چرخد. مولفه های حضور انسان شامل : پرسیدن، گفتن، اقدام کردن، دانستن، دیدن، خواستن و در نهایت مهم ترین مولفه توانستن می باشد. در ادامه مطلب به توضیح بیشتر و تخصصی تر هر کدام از این مولفه های حضور پرداخته ایم.
منظور از قسمت اداراکات ما یعنی همان بعدی که ما با استفاده از آن می توانیم ورودی های مختلف جهان هستی را دریافت کنیم و در درون خود جای دهیم به طور مثال به تصویر بالا کمی دقت کنید، متوجه می شوید که ابعاد خواستن، دیدن و دانستن در آن قسمت جای گذاری شده است.
حال یعنی چه، انسان با توجه به توانایی دانستن می تواند علم های مختلفی که تا کنون کشف شده است را به دورن وجود و ذهن خود جای دهد و یا می توانید هر چیزی را که می خواهد را با توانایی دانستن به خود هدیه دهد. مورد بعدی در بخش ادراکات دیدن است، همچنین انسان می تواند با دیدن هر چیزی را که دوست دارد را در ذهن خود حک و ضبط نماید.
تا کنون شده شما با ندانستن یک موضوع و ندیدن آن چیز تصوری و یا فکری درباره آن چیز کنید؟ طبیعتا خیر پس دقیقا منظور از شریان های ورودی انسان همان سه بعد گفته شده می باشد و اما بعد آخر خواستن می باشد. به طور کلی تا زمانی که یک نوزاد شیر مادر را درخواست نکند، مادر به او شیر می دهد؟ خیر. و یا تا کنون شنیده اید فردی بدون خواستن یک چیز به تواند به آن دست پیدا کند بازهم طبیعتا کاری غیر ممکن است اما انسان می تواند با درخواست موضوعات مختلف به چیز هایی که قصد به دست آوردن آن را دارد برسد.
و اما بخش بعدی وجود انسان بخش ابرازات نام گذاری شده است. شاید برخی از شما متوجه این بخش شده باشید اما با توضیحاتی روان تر مطلب را برای شما کاملتر خواهم کرد. اولین بخش در بعد ابرازات، پرسیدن می باشد. شما با پرسیدن تفکرات، احساسات و هیجانات خود را درباره یک چیز به فردی دیگر و یا جمعی دیگر منتقل می کنید و یا به گونه ای شریان خروجی وجود شما پرسیدن می باشد که آن را ابراز می کنید.
مورد بعدی گفتن است که انسان می تواند با استفاده از قابلیت گفتن تمامی احساسات، تفکرات، اهداف و … خود را با دیگران به اشتراک می گذارد و یا حتی با بعد بعدی که اقدام کردن نام دارد انسان می تواند تمامی ذهنیت خود را درباره اهداف و مسیر زندگی خود را با انجام اهداف و برنامه ریزی های شخصی خود به دیگران نشان دهد و یا به نوبه ای دیگر آن ها را ابراز کند. پس با توجه به این بخش هم می توان گفت سه بعد پرسیدن، گفتن و اقدام کردن جز ابرازت انسان لقب گرفته اند زیرا شریان خروجی تفکرات، احساسات و هیجانات انسان می باشند.
بعد از شناخت ابعاد ابرازی و ادراکی انسان نوبت به توضیح مولفه راس پرگار می رسیم که توانستن نام گذاری شده است. علت اینکه این مولفه به گونه ای جدا در بالای پرگار قرار دارد این است که با نبود توانایی توانستن انسان، هیچ کدام از این مولفه های ابرازی و ادراکی اهمیت و ارزشی پیدا نمی کند. به زبان ساده تر توانایی و توانستن نور محرک شیش مولفه دیگر می باشد مانند کسی که بالقوه درحال رانندگی است و مشخصا در موقعیت توانستن قرار گرفته است.
تا زمانی که شما نتوانید چیزی را ببینید، قابلیت دیدن شما ارزشی ندارد ویا همچنین تا وقتی که شما نتوانید سوالی بپرسید، چیزی را بخواهید، چیزی را بدانید و یا چیزی را به دیگران بگویید و در ادامه هنگامی که نتوانید اقدامی را به عمل برسانید تمامی این شیش مولفه دیگر برای شما بی ارزش خواهد بود. پس می توان نتیجه گرفت مهم ترین بعد انسان بحث توانستن آن می باشد وبعد از آن با کمک توانستن دیگر مولفه های حضور ارزش پیدا خواهند کرد.

بخش های کمربند زمانی تفکرات:

انسان حاضری بی همتاست که در گذر زمان هم می تواند تغییر خاصی نداشته باشد و هم می تواند تغییراتی کلی با خود به همراه داشته باشد. افکار انسان نیز همچون رودخانه‌ای در جریانند و در گذر زمان به اشکال مختلف خود را نشان می‌دهند.
در این متن، به بررسی کمربند زمانی تفکرات انسان می‌پردازیم که ابزاری برای درک عمیق‌تر از نحوه عملکرد ذهن و چگونگی گیر افتادن افکار در گذشته، حال و آینده است.

گذشته بی لثر:

اولین بخش کمربند زمانی از نگاه علم خاکستری گذشته بی اثر نام دارد که با عنوانی دیگر می توان آن را گذشته دور نامید. در این بخش از کمربند زمانی، افکاری قرار می‌گیرند که دیگر هیچ قدرتی بر زندگی حال و آینده انسان ندارند اما همچنان برخی از افراد هستند که در تفکرات گذشته دور خود گیر افتادند.
این افکار اغلب مربوط به اشتباهات گذشته، تجربیات تلخ و خاطرات ناخوشایند انسان هستند. به طور مثال می توان گفت فردی را تصور کنید که در دوران کودکی همراه با خانواده خود تصادفی شدید کرده که در آن رویداد پدر یا مادر خود را از دست داده است، بعد از آن اتفاق حتی با گذشت سالیان سال آن فرد از رانندگی اجتناب می کند یا اینکه یادآور آن خاطره تلخ موجب می شود که فرد نتواند به درستی تصمیم بگیرد و در نهایت عملکرد مناسبی داشته باشد.
این مورد از دیدگاه روان شناسی همان اختلال ترس پس از صانحه نام دارد اما منظور علم خاکستری در این کمربند زمانی دقیقا همین مسئله می باشد. گیر افتادن در این بخش از کمربند زمانی می‌تواند منجر به افسردگی خفیف یا شدید، اضطراب و احساس گناه شود.

گذشته موثر:

در این بخش از کمربند زمانی، که مرحله دوم این کمربند می باشد گذشته موثر نام دارد یعنی اینکه اتفاقات یا رویداد هایی که در زمان نزدیک تر به حال رخ داده و افکار انسان در آن ها قفل کرده است. از دیدگاهی دیگر در این بخش افکاری قرار می‌گیرند که از تجربیات گذشته درس گرفته‌اند و به عنوان منابعی برای رشد و پیشرفت در زندگی حال و آینده انسان مورد استفاده قرار می‌گیرند اما وجه دیگر موضوع این است که گیر کردن افکار در گذشته موثر هم اصلا جالب نیست زیرا ماندن در همین دوران هم تاثیرات منفی و ضرر های بی شماری بر روی ذهن و کیفیت زندگی انسان نیز خواهد گذاشت.
این افکار می‌توانند شامل خاطرات تازه که میتواند هم مثبت باشد و هم منفی، درس‌های آموخته شده و تجربیات ارزشمند یا بشدت تلخ و سخت باشند. به طور مثال ردی را متصور شوید که به تازگی خانه اش را دزد زده است و تا مدتی افکار، احساسات، خلق و خوی، رفتار و بیانش درگیر ان اتفاق تلخ و ناگوار مانده است. با این حال اصلا نمی تواند به زندگی طبیعی و رفتار اصولی خود برگردد مگر این که از آن اتفاق تلخ در ذهن خود عبور کند تا بتواند اگر ضرری هم به آن شخص وارد شده جبران کند و هم به زندگی خودش ادامه دهد.

حال یا اکنون :

مهم ترین بخش کمربند زمانی از نگاه علم خاکستری همین حال کنونی می باشد زیرا بودن در این بخش به طرز عجیبی می تواند غیر ممکن باشد. برای اثبات این سخن از علم خاکستری، سعی کنید افکار خود را در حال متمرکز کنید و نه به گذشته خود فکر کنید و نه آینده خود را متصور شوید، اگر توانستید به این نقطه از زمان برسید باید به شما تبریک گفت زیرا تقریبا یک کار غیر ممکن را ممکن ساختید.
اگر قصد داشته باشید اصولی تر و منطقی تر به این نظریه نگاه کرد این امر غیر ممکن است زیرا با این علت که از بچگی این را به ما آموختند که یا افکارمان را درگیر اتفاقات خوشایند و ناخوشایند گذشته کنیم و یا با رویا پردازی از آینده ای که هیچ قطعیتی ندارد استقبال کنیم و به خود امید بدهیم. به همین علت است که علم خاکستری می گوید که مغز انسان ها توانایی این حجم از تمرکز سنگین را در مراحل اولیه ندارد و فقط می تواند افکار شما را به گذشته نزدیک تر به حال و یا به آینده ای نزدیک تر به حال متمرکز نگه دارد اما این مورد را هم باید بگویم که اکر بتوانید مرتب و اصولی مغز خود را آماده این اتفاق سنگین کنید شاید بتوانید برای یک بار هم که شده این بعد از زمان تفکرات خود را هم لمس کنید و بر گردید.
در این بخش از کمربند زمانی، افکاری قرار می‌گیرند که به لحظه حال انسان مربوط می‌شوند. این افکار شامل احساسات، تفکرات و تجربیات لحظه به لحظه انسان هستند. تمرکز بر حال کنونی، کلید زندگی شاد و معنادار است که اصولا کاری به شدت سخت و دشواری می باشد چرا که شما را متوجه مسئولیت لحظه لحظه تان در قبال تمام شرایط پیرامون ممکن تان می کند. این حجم از مسئولیت و پذیرش آن دشواری راه شماست. وقتی شما سعی می کنید افکارتان را به لحظه حال نزدیک کنید، نارضایتی ها، ناملایمتی ها، کمبود ها، و …. ابتدایی ترین چیز هایی هستند که شما را از رسیدن به لحظه حال باز می دارند.
به طور مثال وقتی در حال مدیتیشن، مراقبه، نماز و یا هرگونه تلاش های منطقی و احساسی برای ایجاد توجه بیشتر به موقعیت حال حاضر هستید، کم بودن چیز هایی مثل شمع یا زاویه نشستن راحت یا زاویه دقیق قبله یا میزان سکوت محیط و …. حواستان را به گونه ای هم پرت و هم جلب می کند و باز شما را از توجه بیشتر به لحظه حال دور می کند.
نکته این است که وقتی ما یاد می گیریم به چنین جزئیاتی توجه کنیم، اگر شیب جزئی تر شدن را حفظ کنیم و علاوه بر اینکه به نوعی حواسمان در حال پرت شدن از موقعیت مرکزی زمان است، مغزمان در حال بیشتر سنس کردن یا تحلیل کردن محیط می باشد که این مسیر، راه بالا بردن تمرکز و شدت بخشیدن به حضور ماست. در ادامه مطلب بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت.

آینده ممکن:

در این بخش از کمربند زمانی، از دیدگاه علم خاکستری افکاری قرار می‌گیرند که به آینده ای نه چندان دور انسان مربوط می‌شوند. این افکار شامل امیدها، آرزوهای سبک و اهداف کوتاه مدت انسان هستند.
تمرکز بر آینده ممکن، به انسان انگیزه و جهت می‌دهد و او را به تلاش برای رسیدن به اهدافش ترغیب می‌کند اما همیشه اینگونه نیست. باز هم قصد دارم این مطلب بسیار مهم را با گفتن یک مثال به شما ثابت کنم که می توان این بعد از تفکرات شما برای شما کاملا مطرح کند. فردی را تصور کنید که در بیابانی گیر کرده و از تشنگی رمقی برای بلند شدن ندارد اما در فاصله ای نزدیک از خود دریاچه ای پر آب می بیند و با انگیزه و امید به سمت او میدود اما تا به مقصد می رسد دریاچه غیب می شود. این اتفاق برای آن مرد چندین بار رخ می دهد اما هر بار گول می خورد و بعد از مدتی متوجه می شود که این دریاچه توهماتی بیش نبوده است. این نوع فکر کردن شما را از زندگی کردن صحیح باز می دارد و به شما اجازه درست فکر کردن نمی دهد.
اگر تفکرات، رویا و آرزو های خود را اصولی و مرتب تنظیم نکنید گاه میتوان با این رویداد در زندگی مواجه شوید که هرچه برای رسیدن به اهداف خود تلاش می کنید به چیزی که می خواهید نمی رسید و بعد از مدتی از زندگی به کل نا امید می شوید. اما از سوی دیگر هم میتوان به قسمت پر لیوان هم نگاه کرد که با امید و آرزوی مصمم و با پشتکاری خستگی ناپذیر به تمامی اهداف آینده ممکن زندگی خود دست پیدا کنید. این دو وجه قضیه فقط و فقط به طرز تفکرات و میزان عملکرد حقیقی شما بستگی دارد.

آینده ناممکن:

این بخش از کمربند زمانی علم خاکستری آخرین سکوی تفکرات انسان می باشد که آینده ناممکن نام گذاری شده است. به زبانی ساده در این بخش از کمربند زمانی، افکاری قرار می‌گیرند که غیرواقعی، غیرقابل دسترس و دست نیافتنی هستند.
افکاری که در این برهه از زمان گیر می کنند می‌توانند شامل افکار وسواسی، ترس‌های بی‌مورد و خیالاتی خام باشند. اصولا افرادی که مدام به آینده ناممکن یا به نوبه ای اینده ای دور فکر می کنند را می تواند افراد ADHD دانست که به زبان فارسی به افراد پیش فعال گفته می شود. اما این را هم فراموش نکنید افرادی هم هستند که از خیال پردازی و رویا بافی لذت می برد و به همین علت هم مدام به آینده دور فکر می کنند. درسته در این بخش نام آینده ای دور یا ناممکن لقب گرفته اما در تفکرات اینگونه خود را نشان می دهد، مثلا فردی نوجوان را تصور کنید که در ذهن خود مدام رویا پردازی دارد که در زندگی متاهلی خود ماشین های چند صد میلیاردی، خانه های متعدد و لوکس و سفر های خارجی مداوم را تجربه خواهد کرد این فرد با برداشتن رویاهای برزگ و عملی نکردن هیچ اقدام مثبتی در زندگی شخصی خودش به مرور زمان به فردی اضطرابی و به شدت توهم زا تبدیل می شود.
یا به گونه ای افرادی که پیش فعالی دارند مدام از زندگی پر چالش و جذاب آینده خود حرف می زنند و به چندین سال بعد از زندگی خودش فکر می کند که این کار اصلا در زندگی اصولی و سالم جایی ندارد.

نحوه عملکرد کمربند زمانی:

نکته ای که باید در انتهای مبحث کمربند زمانی ذکر شود این است که با توجه به مطالعه این مطلب قرار نیست ذهن و افکار یا احساسات خود را در گذشته بی اثر و آینده ای ناممکن هل ندهید. این عوارض و تاثیرات نا مطلوبی که برای شما دوستان در این مطلب علمی به اشتراک گذاشته می شود برای این است که در این برهه های زمانی گیر نکنید وگرنه فردی که به گذشته دور و یا آینده دور زندگی خود فکر نکند آدمی سالم نمی باشد اما اگر هم در این دوران تفکرات خود را متمرکز هم بکند فردی سالم شناخته نمی شود.
پس در نتیجه سعی کنید که به افکارات خود جهت ببخشید و تلاش کنید که همیشه احساسات و افکار خود را در نزدیک ترین حالت ممکن با زمان حال نگه دارید تا با بازدهی هر چه بیشتر ذهن خود رو به رو شده و از کیفیت بیشتر زندگی و تصمیمات درست تر خود لذت ببرید تا به اهداف و آرزو های دلخواه تان دست پیدا کنید.
گیر افتادن افکار در بخش‌های مختلف کمربند زمانی:
انسان‌ها ممکن است در هر یک از بخش‌های کمربند زمانی تفکرات خود گیر بیفتند و این امر می‌تواند منجر به مشکلات مختلفی در زندگی آنها شود.
به عنوان مثال،
⦁ گیر افتادن در گذشته بی‌اثر می‌تواند منجر به افسردگی و اضطراب در انسان ها شود.
⦁ گیر افتادن در آینده ناممکن می‌تواند منجر به اضطراب، ترس و توهمات وحشتناکی در انسان شود.

اهمیت کمربند زمانی تفکرات انسان:

کمربند زمانی تفکرات انسان، ابزاری ارزشمند برای درک عمیق‌تر از نحوه عملکرد ذهن و چگونگی گیر افتادن افکار در گذشته، حال و آینده است.
با درک این کمربند زمانی، انسان می‌تواند یاد بگیرد که چگونه افکار خود را کنترل کند، از گذشته درس بگیرد، بر حال تمرکز کند، برای آینده برنامه‌ریزی کند و از افکار غیرواقعی و منفی دوری کند.

راهکارهایی برای رهایی از افکار گیر افتاده:

⦁ آگاهی از افکار: اولین قدم برای رهایی از افکار گیر افتاده، آگاهی از آنهاست.
⦁ تمرکز بر حال: تمرکز بر لحظه حال، به انسان کمک می‌کند تا از افکار منفی گذشته و آینده رها شود.
⦁ تفکر مثبت: تفکر مثبت، به انسان کمک می‌کند تا افکار غیرواقعی و منفی را به چالش بکشد و دیدگاه خود را نسبت به زندگی تغییر دهد.
⦁ تمرین ذهن‌آگاهی: تمرین ذهن‌آگاهی، به انسان کمک می‌کند تا افکار خود را بدون قضاوت مشاهده کند و از آنها عبور کند تا در کمربند زمانی گیر نکنند.
⦁ در صورت نیاز، کمک گرفتن از متخصص: اگر انسان در رهایی از افکار گیر افتاده خود مشکل دارد، می‌تواند از یک متخصص سلامت روان ویا مشاوران تخصصی در بحث مشاوره فردی و اختلالات کمک بگیرد.
کمربند زمانی تفکرات انسان، فقط و فقط نقشه‌ای راهنما برای درک عمیق‌تر از ذهن و چگونگی رهایی از افکار گیر افتاده است.

کاربردهای کمربند زمانی تفکرات انسان:

کمربند زمانی تفکرات انسان، علاوه بر کاربردهای فردی، می‌تواند در زمینه‌های مختلف دیگری نیز مورد استفاده قرار گیرد، از جمله:
⦁ روانشناسی: روانشناسان می‌توانند از کمربند زمانی تفکرات انسان برای درک بهتر مشکلات patients خود و ارائه راهکارهای مناسب برای درمان آنها استفاده کنند.
⦁ آموزش: مربیان می‌توانند از کمربند زمانی تفکرات انسان برای کمک به دانش‌آموزان در یادگیری و تمرکز بیشتر استفاده کنند.
⦁ مدیریت: مدیران می‌توانند از کمربند زمانی تفکرات انسان برای کمک به کارمندان خود در افزایش بهره‌وری و خلاقیت آن ها استفاده کنند.
⦁ ورزش: ورزشکاران می‌توانند از کمربند زمانی تفکرات انسان برای تمرکز بیشتر و افزایش عملکرد خود در ورزش استفاده کنند.

نقد و بررسی کمربند زمانی تفکرات انسان:

همانند هر ابزار دیگری، کمربند زمانی تفکرات انسان نیز ممکن است دارای محدودیت‌هایی باشد.
برخی از منتقدان این کمربند را بیش از حد ساده و تقلیل‌گرایانه می‌دانند و معتقدند که نمی‌تواند پیچیدگی‌های ذهن انسان را به طور کامل درک کند. اصولا افرادی که با کمربند زمانی مشکل دارند از صاحب نظران علم تجربی می باشد زیرا آن ها فقط و فقط به حال و داشته های انسان اکتفا می کنند و عقیده ای به گذشته و آینده ندارند اما افراد مشهور دیگری هم هستند که کاملا با این دیدگاه هم مسیر و هم عقیده می باشند مانند صاحب نظران علم روانشناسی مثل فروید، وکسلر، راجرز و … همچنین علاوه بر این افراد فیلسوفان گذشته را هم می توان با این دیدگاه هم مسیر دید زیرا با توجه به نوشته ها و کتبی که از فلسفه باستان به دست ما رسیده می شود متوجه این شد که افردی همچون سقراط، افلاطون، تالس و خیلی های دیگر به تاثیرات زمانی تفکرات انسان اعتقاد داشته اند.
علاوه بر این، برخی دیگر نگران سوء استفاده از این کمربند برای دستکاری ذهن و احساسات افراد هستند. با وجود این محدودیت‌ها، کمربند زمانی تفکرات انسان، ابزاری ارزشمند برای درک عمیق‌تر از نحوه عملکرد ذهن و چگونگی گیر افتادن افکار در گذشته، حال و آینده می باشد.

مولفه های حضور:

انسان موجودی پیچیده و چندوجهی است که در گذر زمان در حال شدن و تغییر است. حضور انسان در جهان، تجربه‌ای منحصر به فرد و پرمغز است که متشکل از ابعاد مختلفی می باشد. این ابعاد در علم خاکستری به عنوان مولفه های حضور شناخته می شود که در قسمت پرگار وجودی با آن ها آشنا شدید.

در ادامه قصد دارم که شما را بیش از پیش با این مولفه های حضور در لایه وجودی زمانیت آشنا سازم و از اهمیت بی شمار آن ها برایتان بگویم. در این متن، به هفت مولفه کلیدی حضور انسان می‌پردازیم که درک عمیق‌تر و غنی‌تر از هستی انسان را به ارمغان می‌آورند.

1. توانستن:

توانستن، ریشه در آزادی انسان دارد و به او قدرت انجام کارها و انتخاب مسیر زندگی‌اش را می‌دهد.
توانستن، همچنین به انسان اعتماد به نفس، عزت نفس و احساس قدرت می‌دهد و او را به تلاش و کوشش برای رسیدن به اهدافش ترغیب می‌کند. اهمیت توانستن این است که، بنیان عمل و خلاقیت انسان را در زمان شکل می دهد. در ادامه بدون توانستن در زمان حال، انسان قادر به خلق، تغییر و پیشرفت در دنیای اطراف خود نیست.

یکی دیگر از ویژگی های این مولفه این است که انسان با توانستن، آزادی خود در عمل را در لحظه به نمایش می‌گذارد، مسئولیت انتخاب‌های خود را بر عهده می‌گیرد، به زندگی خود معنا می‌بخشد، بر اضطراب خود غلبه می‌کند، با مرگ روبرو می‌شود و با دیگران ارتباط لحظه ای برقرار می‌کند.

مثال:
⦁ توانایی یادگیری یک زبان جدید، به انسان امکان می‌دهد تا با گذر زمان با فرهنگ‌های مختلف ارتباط برقرار کند و دیدگاه خود را نسبت به جهان گسترش دهد.
⦁ توانایی نواختن یک آلت موسیقی، به انسان امکان می‌دهد تا احساسات و افکار خود را به طور خلاقانه بیان کند.

2. پرسیدن:

پرسیدن، موتور محرکه یادگیری و اکتشافات انسان می باشد.
انسان با پرسیدن در زمانی که سوالی برایش پیش می آید، به دنبال درک عمیق‌تر از دنیای اطراف خود در همان دوران و جایگاهش در جهان بوده و خواهد بود. پرسیدن، ذهن انسان را به چالش می‌کشد، او را به تفکر انتقادی و خلاقانه در یک بازه زمانی ترغیب می‌کند و به او کمک می‌کند تا به ایده‌ها و راه‌حل‌های جدید در زمان مناسب دست پیدا کند.

اهمیت اصلی پرسیدن در زمان درست در این است که کلید دانش و خرد انسان با پرسیدن و جستوجو گر بودن شکل می گیرد. از توانایی های مهم انسان یادگیری، رشد و پیشرفت به حساب می آید، که در صورت عدم پرسش در زمان مناسب و حتی پرسیدن در برهه ای نا مناسب هیچ یک از این اتفاقات برای آن رخ نمی دهد. همچنین با پرسیدن هر چیز انسان می تواند عواقب تصمیم ها و عملکرد خود را تا حد قابل زیادی پیش بینی و کنترل نماید.

مثال:
⦁ پرسیدن سوالات مربوط به تاریخ، به انسان کمک می‌کند تا گذشته را درک کند و از آن درس بگیرد.
⦁ پرسیدن سوالات مربوط به یک کسب و کار، به آن کمک می‌کند تا به طور صحیح تری کار خود را پیش ببرد و در آن پیشرفت کند.

3. گفتن:

گفتن، همان توانایی ابزار بیان افکار، احساسات و تجربیات انسان می باشد.
انسان با گفتن خواسته های خود در زمان، با دیگران ارتباط برقرار می‌کند، ایده‌های خود را به اشتراک می‌گذارد و روابط معنادار تری برقرار می‌کند. مولفه گفتن، به انسان کمک می‌کند تا خود را در زمان حال بهتر بشناسد و با دیگران همدلی و تعلق خاطر داشته باشد. همچنین انسان می تواند با توانایی سخن گفتن حسن نیت خود و هر چیزی که در ذهن دارد را بیان کند زیرا ارزش انسان و هدف یک فرد با توجه به گفتن افکار و تصمیمات او سنجیده می شود.

اهمیت مولفه گفتن در این است که، کلید ارتباط انسان با دنیای بیرونی خود می باشد.
انسان با گفتن، از توانایی‌های خود برای بیان افکار و ایده‌هایش استفاده می‌کند، به سوالات خود و دیگران در زمانی صحیح پاسخ می‌دهد و مسئولیت کلام خود را بر عهده می‌گیرد از این رو می توان به اهیمت این مولفه حضور پی برد.

مثال:
⦁ گفتن داستان‌های زندگی، به انسان کمک می‌کند تا هویت خود را به اشتراک بگذارد و با دیگران ارتباط برقرار کند.
⦁ گفتن ایده‌های خلاقانه، به انسان کمک می‌کند تا با دیگران همکاری کند و به اهداف مشترک دست پیدا کند.

4. اقدام کردن:

اقدام کردن، گامی عملی در مسیر تحقق اهداف و خواسته‌های انسان است.
انسان با اقدام کردن، ایده‌های خود را به مرحله عمل می‌گذارد، بر چالش‌ها غلبه می‌کند و به پیشرفت و موفقیت دست پیدا می‌کند. اقدام کردن، به انسان شجاعت، جسارت و صبر می‌آموزد و او را به تلاش و کوشش برای رسیدن به آرزوهایش ترغیب می‌کند. اقدام کردن ارزشی خاص دارد که آن هم کلید عمل و پیشرفت است.

انسان با اقدام کردن، از توانایی‌های خود برای انجام کارها استفاده می‌کند، به سوالات خود با عمل پاسخ می‌دهد و ایده‌های خود را به اشتراک می‌گذارد تا همگان تاثیرات آن فرد را در زندگی خود و دیگران ببینند. مسئله مهم در این است که اگر اقدام فرد در زمانی نا مطلوب شکل گیرد می تواند نتیجه ای عکس به آن دهد پس به زمان انجام یک اقدام هم باید توجه ای بخصوص داشت.

ارزش اقدام کردن به گونه ای بالاست که اگر شما بگویید میتوانید ولی نکرده باشید و یا نکنید، به عبارتی نمی توانید.

مثال:
⦁ شروع یک کسب و کار جدید در زمان درست و برنامه ریزی شده، به انسان امکان می‌دهد تا ایده‌های خود را به مرحله عمل بگذارد و به موفقیت مالی دست پیدا کند.
⦁ شرکت در یک فعالیت داوطلبانه، به انسان امکان می‌دهد تا به جامعه خود کمک کند و احساس رضایت و خشنودی داشته باشد.

5. دیدن:

دیدن، فراتر از مشاهده صرف اشیاء و پدیده‌ها در لحظه است.
انسان با دیدن، ظرافت‌ها و زیبایی‌های لحظه ای دنیای اطراف خود را درک می‌کند و به درک عمیق‌تر از جهان پیرامونش دست پیدا می‌کند.( منظور از دیدن، فقط دیدن با چشم نیست، منظور متوجه شدن تمام چیز های واقعیست که با حواس خود، می توان درک کرد و پذیرش احساسات به نوعی دیدن تلقی می شود.) دیدن، به انسان خلاقیت و نوآوری می‌بخشد و او را به کشف ایده‌ها و راه‌حل‌های جدید ترغیب می‌کند. یکی از اهمیت های دیدن این است که به انسان کلید درک و بصیرت را هدیه می دهد.

مثال:
⦁ مشاهده یک منظره زیبا در یک زمان مخصوص، به انسان آرامش و شادی می‌بخشد و او را به تفکر در مورد عظمت طبیعت ترغیب می‌کند.
⦁ مشاهده یک اثر هنری، به انسان امکان می‌دهد تا با ایده‌ها و احساسات جدیدش در حال آشنا شود و دیدگاه خود را نسبت به جهان گسترش دهد.

6. دانستن:

دانستن، قابلیتی فراتر از جمع‌آوری اطلاعات می باشد.
انسان با دانستن، به درک عمیق‌تر از حقایق و مفاهیم حقیقی دنیا دست پیدا می‌کند و به مقام خرد و حکمت می‌رسد. دانستن، همچنین به انسان قدرت حل مسئله، تصمیم‌گیری درست و انتخاب مسیر زندگی‌اش را می‌دهد. بدون دانستن، انسان قادر به درک عمیق‌تر از جهان و جایگاهش در آن نیست. دانستن هم مانند دیگر مولفه های حضور در زمان و زمانیت وجود انسان گره خورده است، این درست است که علم داشتن به چیزی تاریخ انقضا ندارد اما از دیدگاهی دیگر اگر در زمان ضروری شما نیاز به یک علمی یا دانسته ای داشته باشید که از آن بی خبرید، اگر در ادامه زندگی نسبت به آن چیز علم خود را گسترش هم دهید برای شما تقریبا بی فایده خواهد بود. پس سعی کنید با توجه به زمانی که در آن حضور دارید دانسته های خود را گسترش دهید.

نکته: دانستن فقط به انباشته کردن اطلاعات نیست و بخشی از آن قفسه بندی، طبقه بندی و جداسازی مطالب از یکدیگر هم می باشند و تجربا بخش سنگینی از دانستن مربوط به درک انتهای آن است. یعنی جایی که باید بپذیریم در یک موضوع بیشتر از این ذهن انسان نا چیز، قابلیت درک و فهم آن چیز را ندارد.

دانستن، مسئولیت حفظ، نگهداری، توسعه و مقابله و مخالفت با نقیظ های موضوع را دارد به عبارتی وقتی شما آگاه شده اید که سیگار کشیدن، کاری پر خطر و ناشایست برای موقعیت فعلی شما است با هر بار نقض این دانسته سلب مسئولیت از دانش خود کرده و اجازه جولان به احساسات خود می دهید و اینگونه است که حضور خود را کم رنگ می کنید.

اگر برعکس این موضوع هم باشد، همین است. یعنی اگر در جمعی باشید که سیگار کشیدن را امری طبیعی بدانند و شما این کار را نکنید، احساس معذب شدن و متفاوت بودن به شما دست می دهد و حضور شما را در آن جمع کم رنگ می کند.

مثال:
⦁ مطالعه تاریخ، به انسان امکان می‌دهد تا از گذشته درس بگیرد و از اشتباهات دیگران پرهیز کند.
⦁ یادگیری به انسان این قدرت را می دهد که آگاهانه تر نسبت به جهان پیرامون خود تفکر کند و اقدامات لازم را به عمل برساند.

7. خواستن:

مولفه خواستن، دقیقا نیروی محرکه میل و انگیزه انسان است. انسان با خواستن در زمان مناسب، به دنبال تحقق اهداف و آرزوهای مهم خود می باشد. همینطور خواستن، به انسان شور و اشتیاق می‌بخشد و او را به تلاش و کوشش برای رسیدن به خواسته‌هایش ترغیب می‌کند. کلید انگیزه و اشتیاق در انسان که موضوع مهمی است جز اهمیت های همین مولفه خواستن به شمار می رود.
شاید این جمله را شنیده باشید که برخی می گوید چیزی که در جوانی خواستم در پیری نصیبم شد و حال دیگر شور و اشتیاقی برای بهره بردن از آن را ندارم این موضوع دقیقا مثال خواستن یک ماشین برای یک جوان پر انگیزه، دقیقا بعد از گرفتن گواهینامه اش است که نمی تواند به چیزی که می خواهد برسد و بعد از مدتی نسبتا طولانی توانایی خرید ماشین را بدست می آورد شاید باز هم برایش این اتفاق شیرین باشد اما هیچ وقت انگیزه و شور و ذوق جوانی را برای آن ماشین ندارد.
در ادامه شاید با خود بگویید یک سری از مسائل دست انسان نیست و مواردی از قبیل نبود شرایط مطلوب مالی و یا شریاط سخت زندگی به آن جوان اجازه چنین حرکتی را نمی داده حال آن فرد چه کند. در این قسمت باید این موضوع را گوش زد کنم که تمامی مولفه ها حضور در هم تنیده هستند و از هم مستقل نمی باشند. آن جوان با دانستن به موقع علم های مورد نیازش و با دیدن و پرسیدن و گفتن مواردی درست در لحظه می تواند اقدامی به موقع برای خواسته های خودش داشته باشد.
حال اگر جوانی این هماهنگی را در مولفه های حضور خود ندارد نباید تقصیر نرسیدن یا دیر رسیدن به اهدافش را بر دوش دیگران و یا حتی جبر بگذارد. در این نظریه علمی قصد اصلی نویسنده این است که به شما بگوید که درصد حکمرانی جبر بر زندگی بشدت از درصد جولان دادن اختیار در همان زندگی کمتر و بی اثر تر می باشد.
مثال:
⦁ خواستن شغل ایده‌آل و یا هر چیزی در زمان مناسب، به انسان انگیزه می‌دهد تا برای رسیدن به آن تلاش کند و مهارت‌های لازم را کسب کند.
⦁ خواستن کمک به دیگران، به انسان احساس رضایت و خشنودی می‌بخشد و او را به انجام کارهای خیر ترغیب می‌کند تا زمانی که این کمک در لحظه و به جا باشد زیرا نوش دار بعد از مرگ سهراب دیگر فایده ای نخواهد داشت.

ارتباط مولفه های حضور:

هفت مولفه حضور انسان، به طور جدایی‌ناپذیری به هم مرتبط هستند و درک عمیق‌تر از هر یک، به درک بهتر مولفه دیگر و دنیای بیرونی انسان کمک می‌کند. فرد فاسر در مرحله اول بر تمام این مولفه ها چیره شده و بعد از این مرحله بر روی 9 لایه وجودی خود غلبه کرده و توانایی کنترل آن ها را هم دارا می باشد.

شاید تا اینجای مطلب در ذهن خود از فرد فاسر غولی عظیم یا مرحله ای ناشدنی در شخصیت انسان تصور کنید، اما اینطور نیست. بلکه باید درباره این شخصیت گفت که فرد فاسر فقط کسی است که خودش را به طور کامل شناخته و از توانایی های وجودی خود و جبر پیرامون خود کاملا آگاه است. با رسیدن به شناخت همین موارد می توان گفت که شما هم فردی فاسر هستید یا خواهید شد اما هدف اصلی زندگی فرد فاسر شدن نیست، هدف این است که بتوانید از وجود خود و توانایی هایی که در درون شما نهادینه شده بیشترین استفاده را ببرید.

نظریه های روان شناسان:

در این قسمت از مطلب علم خاکستری قرار است شما را با برخی از نظریه های روان شناسان درباره موضوعاتی همچون وجود انسان، تاثیرات مختلف افکار گیر کرده در گذشته، آینده و حال کنونی بر روی زندگی افراد آشنا سازیم.

نظریه زیگموند فروید:

فروید، پدر علم روانکاوی، دریچه‌ای نو به سوی ژرفای ذهن انسان گشود. او با ارائه نظریات خود درباره ماهیت و شخصیت انسان، گذر زمان و تاثیرات آن بر تفکرات و زندگی شخصی، انقلابی در دنیای اندیشه و فلسفه ایجاد کرد.

در دیدگاه جبری شخصیت از نظر فروید، انسان همچون عروسکی در دستان نیروهای درون خویش است. این نیروها، که در اعماق ناخودآگاه او نهفته‌اند، تار و پود رفتار و شخصیت او را می‌بافند و او را به سمتی هدایت می‌کنند که گویی از اختیار خود خارج است.

رفتارهای انسان، در این دیدگاه، دارای معانی پنهان و ریشه‌هایی در ناخودآگاه هستند که باید برای درک عمیق‌تر آنها، رمزگشایی شوند. فروید، ماهیت انسان را نه به صورت ذاتی نیک یا شر، بلکه به مثابه موجودی خنثی از نظر اخلاقی می‌داند.

به نظر او، انسان در آغاز، همچون لوحی پاک است که در گذر زمان، تحت تاثیر تجربیات، خواسته‌ها و تعارضات درونی خویش، شکل می‌گیرد. فروید انسان را موجودی فعال و پویا می‌داند که از دو اصل اساسی پیروی می‌کند:

1. اصل فعالیت حیاتی:

این اصل، محرک اصلی رفتار انسان است و او را به سوی ارضای نیازها و غرایز خود سوق می‌دهد.
فروید این اصل را با مفاهیمی همچون انرژی و نیرو که نمایانگر فرایندهای بنیادین زندگی هستند، تبیین می‌کند.

2. اصل منطق و بصیرت:
انسان، در تلاش است تا با استفاده از عقل و منطق، بر دنیای پیرامون خود تسلط یابد و به اهداف خود دست پیدا کند.

هدف این اصل، گسترش قدرت تسلط بر خویشتن و محیط از طریق تفکر و اندیشه است. نظریات فروید، دریچه‌ای به سوی درک پیچیدگی‌های ذهن انسان می‌گشاید. با کاوش در اعماق ناخودآگاه و بررسی نیروهای درونی که بر رفتار و شخصیت ما تاثیر می‌گذارند، می‌توانیم به درک عمیق‌تر از خودمان و دنیای پیرامونمان دست پیدا کنیم.

فروید، در نظریات انقلابی خود، انسان را موجودی دوگانه می‌داند. از نظر او، انسان نه تنها از نظر فیزیولوژیکی، بلکه از لحاظ روحی و روانی نیز دارای دو جنس است. این دوگانگی، ریشه در تضادهای ذاتی انسان و تناقضات موجود در ساختار روانی او دارد.

فروید، تمدن بشری را محصول “سرکوب” می‌داند. به نظر او، انسان برای حفظ نظم اجتماعی و اطاعت از قوانین، مجبور به سرکوب غرایز و تمایلات طبیعی خود می‌شود. این سرکوب، منجر به ایجاد اضطراب، تعارض و تناقض در درون انسان می‌شود و نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت و رفتار او ایفا می‌کند. از دیدگاه روانکاوی فروید، انسان تحت تسلط “اصل جبر روانی” قرار دارد.

این اصل بیان می‌کند که رفتار و شخصیت انسان، نه از طریق اراده آزاد، بلکه تحت تاثیر عوامل ناخودآگاه و نیروهای درونی او شکل می‌گیرد. با این حال، فروید معتقد است که با افزایش خودآگاهی، انسان می‌تواند تا حدی بر “اصل جبر روانی” غلبه کند.

هر چه دانش فرد از خود و دنیای پیرامونش بیشتر باشد، احتمال اینکه عقلانی‌تر عمل کند و از اسارت ناخودآگاه رها شود، افزایش می‌یابد. فروید در نظریات خود، به دنبال یافتن “معنای” اعمال انسان است. از نظر او، هیچ رفتاری، حتی اگر غیرمنطقی به نظر برسد، بی‌معنا نیست.

معنای اعمال انسان، در سطح ناخودآگاه او نهفته است و با رمزگشایی از این سطح، می‌توان به درک عمیق‌تر از انگیزه‌ها و نیات او دست پیدا کرد. نظریات فروید در مورد ساختار شخصیت، در طول زمان تکامل یافته است. در ابتدا، او شخصیت را به سه بخش “هشیار”، “نیمه‌هشیار” و “ناخودآگاه” تقسیم می‌کرد.

هشیار:
شامل تمام افکار، احساسات و تجربیاتی است که در هر لحظه از آنها آگاهیم. مانند حس لمس قلم، دیدن صفحه کتاب، اندیشه‌ای که در حال درک آن هستیم و صدای پرنده‌ای که در دوردست به گوش می‌رسد.

نیمه‌هشیار:
شامل افکاری است که به راحتی قابل دسترسی هستند، اما در حال حاضر در آگاهی هشیار ما نیستند. مانند خاطرات دوران کودکی یا نام افرادی که به تازگی با آنها ملاقات کرده‌ایم.

ناخودآگاه:
شامل افکار، احساسات و خاطراتی است که به طور کامل از آگاهی ما پنهان هستند و دسترسی به آنها دشوار یا غیرممکن است.

این بخش از ذهن، نقشی اساسی در شکل‌گیری شخصیت و رفتار انسان ایفا می‌کند. فروید، ذهن انسان را به کوه یخی تشبیه می‌کند. بخش هشیار، مانند نوک کوه یخی، تنها بخش کوچکی از کل شخصیت را نشان می‌دهد. بخش اعظم شخصیت، در اعماق ناخودآگاه نهفته است و برای درک عمیق‌تر از انسان، باید به کاوش در این بخش تاریک و پنهان بپردازیم.

نظریات فروید، انقلابی در دنیای روانشناسی و فلسفه ایجاد کرد. با ارائه این نظریات، او دریچه‌ای نو به سوی درک پیچیدگی‌های ذهن انسان گشود و راه را برای کاوش‌های عمیق‌تر در این قلمرو بی‌کران هموار کرد.

ناخودآگاه، تاریک‌ترین و عمیق‌ترین بخش ذهن انسان، نقشی محوری در نظریه روانکاوی فروید ایفا می‌کند. تا پیش از فروید، پدیده‌های فکری به عنوان امری ارادی و محصول ضمیر هشیار تلقی می‌شدند.

اما فروید، با جسارت تمام، دریچه‌ای نو به سوی قلمرو ناخودآگاه گشود و از چگونگی شکل‌گیری و تجلیات آن سخن گفت. به نظر فروید، بخش اعظم رفتار ما تحت تسلط نیروهای ناخودآگاهی قرار دارد که از آنها بی‌اطلاعیم.

این نیروهای پنهان، همچون عروسک‌گردانان نامرئی، تار و پود افکار، احساسات و رفتار ما را هدایت می‌کنند. غرایز، آرزوها، خواسته‌ها و خاطرات سرکوب شده، از جمله ساکنان این قلمرو تاریک و پنهان هستند. افکار ناخودآگاه، برخلاف افکار نیمه‌هشیار، به طور مستقیم در آگاهی هشیار ما ظاهر نمی‌شوند.

آنها در قالب نمادها، رویاها و اسلپ‌های زبانی، خود را نشان می‌دهند و برای رمزگشایی از آنها، نیازمند تفسیر و تحلیل عمیق روانکاوانه هستیم. ناخودآگاه، قلمرویی بی‌زمان و بی‌قانون است. احساسات، تمایلات و خاطرات این بخش، از قید و بند زمان و مکان رها هستند و با قوانین منطقی دنیای مادی سازگار نیستند.

محتویات ناخودآگاه، در گذر زمان نه تنها از بین نمی‌روند، بلکه می‌توانند در تاریکی این بخش نهفته بمانند و در آینده بر افکار، احساسات و رفتار ما تاثیر بگذارند. فعالیت ناخودآگاه، بر پایه “اصل لذت” بنا شده است. این بخش از ذهن، فارغ از قید و بندهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی، به دنبال ارضای نیازها و خواسته‌های خود است و در این مسیر، هیچ حد و مرزی را نمی‌شناسد.

ناخودآگاه، با واقعیت‌های دنیای بیرون ارتباطی محدود و گاه مغایر دارد و در دنیای خیالی و توهمات خود غوطه‌ور است. کاوش در قلمرو ناخودآگاه، سفری پرمخاطره و در عین حال ضروری برای درک عمیق‌تر از خودمان و دنیای پیرامونمان است. با رمزگشایی از این بخش تاریک و پنهان ذهن، می‌توانیم به ریشه‌های بسیاری از مشکلات و تناقضات درونی خود پی ببریم و گامی در جهت رهایی از آنها برداریم.

اگر به نظر فروید دقت کنید می بینید که در رابطه با جبر و اختیار انسان با نظز علم خاکستری در یک مسیر قرار دارد. با توجه به این که فروید می گوید با وجود جبر در زندگی، انسان باید اختیار و توانایی های خود را بیش از پیش محکمتر کند تا جبر دیگر نتواند بر روی ان تاثیری بگذارد. همچنین در ادامه فروید می گوید تمامی رفتار و عمکلکرد انسان از درون آن نشات می گیرد، این دقیقا همان مطلبی است که علم خاکستری قصد دارد در همین مطلب به شما بگوید، فقط تنها تفاوت این دو نظریه در این است که علم خاکستری قرار است با زاویه ای دیگر به این موضوع بپردازد و مانند روان شناسان در حد گذر کردن از این مسئله رد نشود.

در ادامه فروید به این مسئله در کتاب ها و آثارش ذکر کرده است که تمامی اتفاقاتی که برای انسان رقم می خورد یا ریشه در گذشته دارد و یا منشا اتفاق از گذشته انسان می آید. او همچنان بر گذشته انسان و تاثیرات منفی و یا مثبتش تاکید دو چندان کرده است و از نظریه او می توان این را برداشت کرد که ماندن تفکرات در گذشته اصلا اتفاق درستی نمی باشد بلکه فرد باید در نزدیک ترین حالت زمان از لحاظ فکری حضور داشته باشد.

نظریه کارل راجرز:

کارل راجرز، روان‌شناس برجسته، در آثار خود به مفهوم آزادی و اختیار انسان توجهی ویژه مبذول داشته است. او با تاکید بر توانایی‌های بالقوه انسان، معتقد بود که هر فرد آزاد است تا مسیر زندگی خود را انتخاب کند و به شکوفایی و تعالی دست یابد.

راجرز، گرچه به وجود جبر در عالم هستی اذعان می‌کرد، اما به عنوان یک روان‌درمانگر، بیشتر به آزادی انسان می‌اندیشید. تجربیات عملی او نشان داده بود که احساس مسئولیت و آگاهی از تجربیات شخصی، شانس آزادی در اندیشه و عمل را افزایش می‌دهد.

به عقیده راجرز، “درست عمل کردن” کلید آزادی واقعی انسان است. منظور از “درست عمل کردن”، انتخاب آزادانه مسیر زندگی و تعقیب آن با توجه به تمامی محرکات داخلی و خارجی است. به عبارت دیگر، رفتار انسان در پرتو تعامل با عوامل مختلفی شکل می‌گیرد که هر فرد با آنها رابطه شخصی برقرار می‌کند.

انسان آزاد و مسئول، از دنیای درون خود و عوامل خارجی به طور کامل آگاه است. او با درک عمیق انگیزه‌ها و خواسته‌های خود، و با شناخت دقیق شرایط بیرونی، آزادانه مسیر زندگی خود را انتخاب می‌کند. چنین فردی، با وجود تنوع محرکات و انتخاب‌های متعدد، با قاطعیت و اطمینان به راهی گام می‌نهد که از نظر او، هم از جنبه ذهنی و هم عینی، بهترین مسیر است.

در این دیدگاه، بین اراده آزاد و جبرگرایی تعارضی وجود ندارد، بلکه نوعی تعادل و سازش میان آنها برقرار است. انسان، با درک عمیق از خود و دنیای پیرامون، آزادانه مسیر زندگی خود را انتخاب می‌کند و در عین حال، تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار می‌گیرد که در شکل‌گیری این انتخاب نقش دارند.

اندیشه‌های راجرز، دریچه‌ای نو به سوی درک آزادی و مسئولیت انسان می‌گشاید. با کاوش در این اندیشه‌ها، می‌توانیم به درک عمیق‌تر از توانایی‌های خود و نقشمان در انتخاب مسیر زندگی دست پیدا کنیم.

راجرز همچنین بر این موضوع تاکید دارد که انسان موجودیست که در زمان حال تفکر می کند و می زیستد اما نظر برخی روان شناسان همچون فروید با این دیدگاه کاملا متفاوت می باشد. راجرز درباره تاثیرات تفکرات انسان در گذشته و آینده نظر خاصی نداشته و مدام از اختیار و آزادی او سخن گفته است. راجرز همچنین درباره وجود انسان را با کمک اختیار و آزاد بودن این موجود حاضر تعریف نموده است. راجرز با توجه به این که در خانواده ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشوده اما به هیچ وجه در این نظریات خود دین و مذهب را وارد تفکرات و سخنان خود نکرده و سعی بر این داشته که با انضمام به حقیقت انسان، این موجود را از ابعاد مختلف بررسی کند.

تا اینجا اگر مطابق با نظریات فروید و راجرز میزان غلبه جبر بر محدوده اختیار ما را در کمربند زمانی ترسیم کنیم اینگونه است که فروید می گوید بیشتر مشکلات حال حاضر ما از درگیری ذهن به گذشته نشات می گیرد و اختیار ما را محدود می کند و میزان اختیار ما از نظر راجرز در آگاهی بیشتر از وضعیت حال و ماندن در این برهه از زمان می باشد و اگر یک خط صاف را برای کمربند زمانی در نظر بگیرید و خطی عمود بر آن را متصور شوید که میزان اختیار ما را بسنجد می توانیم شیبی صعودی را برای افزایش میزان اختیار ما در نظر بگیرید که با نزدیک شدن به زمان حال حاضر افزایش میابد و نمودار نمایی را از گذشته دور تا حال حاضر با نمایش خواهد گذاشت. در ادامه به آن سوی دیگر کمربند هم خواهیم پرداخت.

نظر ویلیام جیمز:

ویلیام جیمز، فیلسوف و روان‌شناس برجسته، در آثار خود به نقش افکار در زندگی انسان توجهی ویژه مبذول داشته است. او معتقد بود که تکرار افکار درباره موضوعات گذشته و آینده، می‌تواند همچون زنجیری نامرئی، انسان را از زندگی در زمان حال و تجربه لذت‌های آن محروم کند.

جیمز این پدیده را به نوشیدن الکل تشبیه می‌کند. همانطور که مصرف پراکنده نوشیدنی‌های الکلی می‌تواند فرد را به یک دائم‌الخمر تبدیل کند، غرق شدن در افکار گذشته و آینده نیز می‌تواند انسان را از زندگی در لحظه حال و تجربه زیبایی‌ها و فرصت‌های آن بازدارد.

دیدگاه جیمز در این زمینه، تا حدی با آموزه‌های علم خاکستری هم‌سو و هم‌راستا است. علم خاکستری نیز بر تاثیر افکار و باورهای ما بر زندگی و تجربیاتمان تاکید دارد و به مخاطبان خود نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با انتخاب افکار مثبت و سازنده، زندگی شادتر و پرمعناتر را رقم زد.

جیمز معتقد بود که انسان توسط دیواری به نام جمجمه از دنیای بیرون جدا شده است. نیمی از این دیوار متعلق به دنیای درونی و خصوصی فرد و نیمه دیگر متعلق به دنیای بیرون و روابط او با دیگران است.

او روانشناسی را علم کشف ریشه افکار و احساسات انسان‌ها می‌دانست و معتقد بود که همین امر، دلیل اصلی علاقه‌مندی افراد به علم روانشناسی و مراجعه آنها به روانشناسان است. به نظر جیمز، انسان موجودی پویا و در حال تغییر است. دیدگاه ما نسبت به دنیا و مسائل مختلف، به طور مداوم در حال تغییر و تحول است و این امر تحت تاثیر عوامل مختلفی همچون تجربیات، افکار و باورهایمان قرار می‌گیرد.

اندیشه‌های جیمز، دریچه‌ای نو به سوی درک نقش افکار در زندگی انسان می‌گشاید. با کاوش در این اندیشه‌ها، می‌توانیم به اهمیت زندگی در زمان حال و انتخاب افکار مثبت و سازنده پی ببریم و گامی در جهت ارتقای کیفیت زندگی خود برداریم.

او معتقد بود که سفر ذهن انسان به ابعاد مختلف زمانی، امری طبیعی و ذاتی است و این توانایی، یکی از ویژگی‌های بارز مغز انسان به شمار می‌رود.

اما جیمز هشدار می‌دهد که تکرار مداوم این سفر ذهنی، می‌تواند پیامدهای منفی به همراه داشته باشد. غرق شدن در افکار گذشته و آینده، و ناتوانی در تمرکز بر زمان حال، می‌تواند منجر به اضطراب، افسردگی و سایر مشکلات روحی و روانی شود. جیمز در آثار خود به نقش احساسات در زندگی انسان می‌پردازد.

او معتقد بود که احساسات ما تحت تاثیر عوامل مختلفی همچون گرسنگی، سیری، خستگی، شادابی، زمان، فصل و سن تغییر می‌کنند. چیزی که امروز برای ما جذاب و هیجان‌انگیز است، ممکن است در سال‌های آینده هیچ جذابیتی برای ما نداشته باشد. از دیدگاه جیمز، “حضور” نقشی کلیدی در زندگی انسان ایفا می‌کند.

فردی که بر مولفه‌های حضور در زندگی خود تسلط دارد، می‌تواند از تغییرات زندگی لذت ببرد و یا آنها را مطابق با میل خود تغییر دهد. جیمز معتقد بود که انسان می‌تواند زندگی خود را مطابق با خواسته‌هایش شکل دهد.

اما برای رسیدن به این نقطه ایده‌آل، لازم است که از برخی از عادات و رفتارهای نامناسب دست بکشد و بر ویژگی‌های ذاتی خود که در علم خاکستری به عنوان “مولفه‌های حضور” و “لایه‌های وجودی” شناخته می‌شوند، مسلط شود.

جیمز افکار انسان را منحصر به فرد و غیرقابل تکرار می‌دانست. به نظر او، جهان در حال گذر و دگرگونی دائمی است و افکار ما نیز از این قاعده مستثنی نیستند. انسان‌ها در گذر زمان، دیدگاه خود نسبت به مسائل مختلف را تغییر می‌دهند و این امر، امری طبیعی و مطابق با ذات انسان است.

اندیشه‌های جیمز، دریچه‌ای نو به سوی درک سیالیت و پویایی ذهن انسان می‌گشاید.
اما با توجه به تمامی گفته ها ویلیام جیمز هم مانند راجرز بیشتر بر روی تغییرات انسان و زمان حال کنونی این موجود منحصر به فرد صحبت کرده است، اما اگر دقت کنید می توان متوجه این شد کامل ترین دیدگاه تا به اینجای مطلب در راستای تغییرات و اتفاقات انسان در تفکرات آن بر سیر زمان متعلق به نظزیه خاکستری می باشد.

افراد دیگری هم مانند ژان پیاژه، وکسلر، هالند و … در همین مسئله تفکرات انسان در گذر زمان اظهار نظر داشته اند، اما چون تخصصی به آن مطالب نپرداخته بودند در این مطلب از آن نظریه های سخنی گفته نشده است و سعی بر این شد که معروف ترین و کامل ترین نظریات موجود در این باره را برای شما علم خواهان عزیز بازگو کنم.

جمع بندی فصل اول

انسان، موجودی حاضر با وجودیت منحصر به فرد نسبت به دیگر موجودات زنده در هستی، با گذر زمان در حال تغییر می باشد. وجود انسان بعد دیگری از آن است که هم اختیار و آزادی و هم جبر بر روی زندگی آن تاثیر می گذارد.

همانطور که در این فصل از علم خاکستری مطالعه کردید متوجه این شدید که زمان و بعد زمانیت از لایه های وجودی انسان می تواند چه تاثیراتی بر زندگی این حیوان ناطق بگذارد. زمان، مقداری مشخص و یا نا مشخص بین تفکر درباره یک چیز تا انجام آن ایده می باشد. انسان از لحاظ بعد وجودی به 9 قسمت مجزا از هم، اما در هم تنیده، تشکیل می شود. این 9 لایه شامل : زمانیت، مکانیت، کمیت و کیفیت، اثر گذاری و اثر پذیری، مالکیت، نسبیت و فعلیت می باشد. این 9 لایه هم می تواند مسیر موفقیت شما را بسازد و هم می تواند شرایطی نزولی را برای سیر زندگی شما رقم بزند.

علاوه بر تاثیرات لایه های وجودی مولفه های حضور هم در این امر شما را همراهی می کنند. هفت مولفه های حضور در انسان شامل : دانستن، پرسیدن، گفتن، اقدام کردن، دیدن، دانستن و خواستن می باشد. پرگار وجودی که در این مطلب به آن اشاره شده طرز چیدمان، اثر گذاری و اثر پذیری این مولفه ها در بعد زمانیت زندگی شما را برایتان به نمایش گذاشته است. این مولفه ها در ابعاد دیگر وجودی به طور مثال مالکیت و یا مکانیت کاملا متفاوت تاثیر می پذیرد و تاثیر می گذارد که در فصل های بعدی به توضیح بیشتر آن ها اشاره خواهیم کرد.

در بعد زمانیت انسان می تواند با کنترل مولفه های خود، احساس رضایتمندی، کنترل استرس و اضطراب، کنترل شرایط نامطلوب و رسیدن به اهداف را بدست آورد، از این رو زمان بسیار ارزشمند و مهم می باشد. نکته بعدی که این بعد وجودی را پر اهمیت تر می کند، این است که تنها بعدی که تکرار ناپذیر بوده و می باشد بعد زمانیت است زیرا زمان به هیچ وجه به عقب بر نمی گردد. به همین علت است که در این مطلب علمی اولین فصل را با چنین موضوع پر چالشی استارت زده ایم.

در قسمت نظرات روان شناسان مطرح دنیا می توانید به هم مسیر بودن نظریه علم خاکستری با آنان را متوجه شوید و از نظر علمی به این دیدگاه ارزش دهید. در وصف کلام آخر این فصل از علم خاکستری باید بگویم، درگیر تفکرات خود در گذشته بی اثر و آینده ناممکن نشوید زیرا از ارزش زمان حال خود باز می مانید.

تمام ماجرا این نیست که فقط لذت زمان اکنون را حس نمی کنید، بلکه به گفته فروید و دیگر روان شناسان دچار مشکلات شخصیتی بسیار در زندگی خود می شوید و از تصمیمات درست و زندگی سالم خود جای می مانید. باشد روزی که هیچ عکس حتی ثانیه ای از زندگی خود را صرف امور بی تاثیر نکند تا جهان قدمی مثبت به سوی فاسر شدن پیش ببرد.
به امید دیداری دوباره در فصل های آتی ……………..